همه چی اینجا درهمه

درهم برهم

پست ثابت


سلام به شما دوستانی که قابل دونستین و وارد وبم شدین

نظر بدین لطفا به هم دیگه احترام بزاریدتا دور هم شاد باشیم با تبادل لینک هم موافقم فقط لازمه خبرم کنین

ودرآخر همتونو دوست دارم


[ بازدید : 424 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 15 بهمن 1394 ] [ 17:24 ] [ شبنم ]

[ ]

ناراحت


دیگه هیچکی وب گردی نمیکنه همه تو تلگرام و انیستا میگیرند

ایدی انیستام تو پروفایل هس ی سر بزنین

dangerous_girl79


[ بازدید : 327 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 29 مرداد 1396 ] [ 10:35 ] [ شبنم ]

[ ]

برگشتم


سلام به همگی بلاخره برگشتم بعد از مدت ها ممنون میشم اگ حمایتم کنین


[ بازدید : 339 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 3 ارديبهشت 1396 ] [ 21:18 ] [ شبنم ]

[ ]

(M.N)

(M.N)

زندگی قافیه باران است

گاه با یک گل سرخ

گاه با برگ سیاه

بیت آخر می شود

زندگی باغچه امید است

گاه با آه خزان

گاه با تابش تو

فصل آخر می شود

زندگی شب های مهتابی است

گاه با رویای تو

گاه با تعبیر ماه

شب آخر می شود

زندگی درگیر عشق است

زندگی در گیر رویاست

تا بدانی و بخوانی

زندگی یک رویاست

زندگی صاعقه حادثه است

گاه با باران عشق

گاه با کویر دل

زندگی سر می رسد...........


[ بازدید : 461 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 16 ارديبهشت 1395 ] [ 16:17 ] [ شبنم ]

[ ]

واقعی .....


هنوز که هنوزه وقتی چشام به قطره های بارون میفته بغض میکنم...هنوزم از بوییدن گلای رز صورتم خیس میشه از اشک...اسمم نیماست و از یه خونواده ی پولدارم و هنوزم نتونستم به این سوال مسخره توی ذهنم جواب بدم که چرااااااااا...اخه چراااااا خدا پول و عشق رو یک جا به کسی نمیده...؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!حالا این چیزا مهم نیست...مهم اینه که من شکستم...22سالمه و حس میکنم مثل یه پیرمرد 60ساله شکستم...از وقتی یادمه هیچ دوستی نداشتم...هیچ دوستی...کسیو نداشتم که پای درد و دلام بشینه...همبازی نداشتم...گوشه گیر و تنها بودم...مگه من از این دنیای لعنتی چی میخواستم جز محبتی که پدرم همیشه ازم دریغ کرد؟؟؟جز خونواده ی گرمی که پناه تنهایی هام باشن...اما از این دنیا یه اتاق سر و تاریک نسیبم شد...یادمه مدرسه که میرفتم همیشه اخرین نیمکت تک و تنها یه گوشه کز میکردم و تو این فکر که چرا کسیو ندارم که بهم املا بگه؟!چرا مامانم باید دنبال ادرس فلان ارایشگاه و فلان مرکز زیبایی باشه...چرا 24ساعت مشغول سوهان کشیدن به اون ناخنای لعنتی باشه...چرا اندازه یه ربع املا گفتنم ارزش ندارم واسش؟!چرا وقتی 2روز تو اتاقم کز میکنم کسی نمیاد بگه 2روزه تنها چه غلطی میکنی...و پاک کردن اشکامم قسمت استین پیرهنم میشد...اره من اینگوری بزرگ شدم.توی بهترین امکتنات مالی و صدتا کلاس که من به جرئت میتونم بگم هیجی ازش یاد نگرفتم جز تماشای تلاش یک پدر که سعی میکرد با کلاسای مختلف سر پسر بچه ای رو گرم کنه که تشنه ی محبتش بود و اون هرگز معنیه اشک هاشو نفهمید...16سالم بود.توی سن بلوغ و اوج تشنگی محبت...به طور اتفاقی توی خیابون با دختری اشنا شدم به نام تینا که 2سالم ازم بزرگ بود!میدونستم دختر درستی هم نیست...به خاطر تیپ و چهره ای که بقیه میگن قشنگه و وضع مالیه خوبم باهام دوست شد.بهم محبت میکرد.خییییلی زیاد.حس میکردم دیگه تنها نیستم...با خودم میگفتم این جبران اون محبتی که هرگز حس نکردم!تا دلش میخواست پول خرجش میکردم و اونم همه جوره ساپورتم میکرد!اره رفتم گداییه محبت توی اغوش دختری که منو به شکل پول میدید...اما دروغ چرا لذت میبردم...فکرشو بکنید یه پسر نوجوون و توی اوج برخی نیازها...تینا بعد یه مدت رفت پی کارش و من موندم و دخترهایی که توی هر فرصت مناسبی میاوردم خونه!بابام فهمید...1بار اومد دید دختر تو خونست!زد تو گوشم...تحقیرم کرد...گفت مایه ی ننگم!دوست داشتم داد بزنم بگم اگه من اینطوری هرزه شدم تقصیر خودته لعنتی...اره...زد تو گوشم و نفهمید امروزه من ثمره ی سنگدلی و بی تفاوتیه دیروزشه.میخواستم داد بزنم من ماشینه اخرین مدل نمیخواستم.لباسای مارک نمیخواستم.میخواستم فقط یه بار...بخدا فقط یه بار نه بیشتر وقتی گریه میکنم بیاد و دست رو سرم بکشه بگه چته پسرم! اما نیومد و من به اینجا رسیدم...پدر و مادر داشتم ولی نداشتم!!!20سالم بود که با دختری اشنا شدم که خونش تو یه محله فقیر نشین بود.گیج شده بودم...یه حسی بهش داشتم که واسم غریب بود...باید اعتراف کنم پریسا با اون چشای عسلی قشنگش دل از پسر تنهایی ربود که تا دیروز دخترهارو شکل تخت خواب میدید!اره تو یه چشم بهم زدن عاشقش شدم...ازش سو استفاده نکردم چون پریسا یه غشق بود نه یه هوس...انگار با بقیه فرق داشت!توی چشاش یه دنیای دیگه ای بود که دوست داشتم توش غرق شم.با اون که بودم انگار دوباره متولد شده بودم!بهترین روزای عمرم بود.روزشماری میکردم تا واسه همیشه مال من شه ولی...ولی یه روز رفتم جلو درشون دیدم غلغلست!امبولانس اومده و صدای جیغ مامان و باباش...اره پریسا خودشو کشت...اگه بگم اون روز منم مردم دروغ نگفتم...اگه بگم شکستم دروغ نگفتم..!پری رفت و روح منم با خودش برد و من موندم و یه جسم زخمی و خسته!یه مرده ی متحرک! دااااااغون شدم...گفتم از تماشای بارون و بوییدن گلای رز بغضم میگیره چون عشقم عاشق بارون و گلای رز بود!عشقی که الان 2ساله زیر خاکه و من هنوز دیوونه وار دوسش دارم!وقتی فهمیدم چرا خودکشی کرده داغون تر شدم...یکی از بچه محلای لاتش به طرز فجیعی ازش سو استفاده کرده بود و پریسا هم از ترس ابروش...!خیلی دنبال اون نامرد گشتم اما نبود!تو این2 سال 5بار خوکشی کردم اما هردفعه یکی پیدا شده نجاتم داده!دیوونه شدم.کلی قرص اعصاب میخورم و ماهی چندین بار میرم روانپزشک!میتونم حالا ترحم و شاید پشیونی رو تو چشای مامانم ببینم اما الا دیگه فایده ای نداره!اون روزایی که بهش نیاز داشتم کجا بود؟؟؟؟!!!!چندبار خواستم ازدواج کنم اما نتونستم خاطراتمو فراموش کنم!الان کیبورد لب تاپم از اشکم خیسه خیسه و هنوزم دنبال جوابم که چرا یه روزه خوش ندیدم!!!حالام تنهام.تنها تر از همیشه...انگار تنهایی رو پیشونیم حک شده!



[ بازدید : 403 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 16 ارديبهشت 1395 ] [ 16:03 ] [ شبنم ]

[ ]

جای خالیت


من از تو و دستانم دور از دستانت است

اما قلب و احساسم به تو نزدیک است

هر چقدر میخواهی ز من دور شو، اما

این را بدان جایت در قلبم خالی است

تو بودی نور چشمام من ای زیباترین

نماندی در کنارم آسمان چشمانم ابریست

میدانم در قلبت جایی برای من نیست

چه کنم؟ بی تو بدجور دلم غمگین است

ای نازنین برای آمدنت لحظه شماری میکنم

کاش توام بدانی چقدر جایت در کنارم خالیست

نمیدانم شاید هیچوقت آن روز نرسد که بیایی

اما همیشه جایت در قلبم خالیست .............


[ بازدید : 440 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 16 ارديبهشت 1395 ] [ 15:48 ] [ شبنم ]

[ ]

قشنگ ولی تخیلی


رنگ چشاش آبی بود . رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ… وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه . دوستش داشتم . لباش همیشه سرخ بود . مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه … وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد. دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم . دیوونم کرده بود . اونم دیوونه بود . مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد . دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم . می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه . اونوقت دور لباش هم قرمز می شد . بعد می خندید . می خندید و… منم اشک تو چشام جمع میشد . صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت . قدش یه کم از من کوتاه تر بود . وقتی می خواست بوسش کنم ٫ چشماشو میبست ٫ سرشو بالا می گرفت ٫ لباشو غنچه می کرد ٫ دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند . من نگاش می کردم . اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد . تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫ لبامو می ذاشتم روی لبش . داغ بود . وقتی می گم داغ بود یعنی خیلی داغ بود . می سوختم . همه تنم می سوخت . دوست داشت لباشو گاز بگیرم . من دلم نمیومد . اون لبامو گاز می گرفت . چشاش مثل یه چشمه زلال بود ٫صاف و ساده … وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ٫ نخودی می خندید و گوشمو لیس می زد . شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد . من هم موهاشو نوازش میکردم . عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره . شبای زمستون آغوشش از هر جایی گرم تر بود . دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ٫ لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید٫ جاش که قرمز می شد می گفت : هر وقت دلت برام تنگ شد٫ اینجا رو بوس کن . منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم . تا یک هفته جاش می موند . معاشقه من و اون همیشه طولانی بود . تموم زندگیمون معاشقه بود . نقطه نقطه بدنش برام تازه گی داشت . همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ٫ میومد و روی پام میشست . سینه هاش آروم بالا و پایین می رفت . دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ٫ می گفت : میدونی قلبم چی می گه ؟ می گفتم : نه می گفت : میگه لاو لاو ٫ لاو لاو … بعد می خندید . می خندید …. منم اشک تو چشام جمع می شد . اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره . وقتی لخت جلوم وامیستاد ٫ صدای قلبمو می شنیدم . با شیطنت نگام می کرد . پستی و بلندی های بدنش بی نظیر بود . مثل مجسمه مرمر ونوس . تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد . مثل بچه ها . قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید … وقتی می گرفتمش گازم می گرفت . بعد یهو آروم می شد . به چشام نگاه می کرد . اصلا حالی به حالیم می کرد . دیوونه دیوونه … چشاشو می بست و لباشو میاورد جلو . لباش همیشه شیرین بود . مثل عسل … بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم . نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم . می خواستم فقط نگاش کنم . هیچ چیزبرام مهم نبود . فقط اون … من می دونستم (( بهار )) سرطان داره . خودش نمی دونست . نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم . تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد . بهار پژمرد . هیچکس حال منو نمی فهمید . دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم . یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫ دستموگرفت ٫ آروم برد روی قلبش ٫ گفت : می دونی قلبم چی می گه؟ بعد چشاشو بست. تنش سرد بود . دستمو روی سینه اش فشار دادم . هیچ تپشی نبود . داد زدم : خدا … بهارمرده بود . من هیچی نفهمیدم . ولو شدم رو زمین . هیچی نفهمیدم . هیچکس نمی فهمه من چی میگم . هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه ٫ هنوزم اشک توی چشام جمع می شه


[ بازدید : 413 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 16 ارديبهشت 1395 ] [ 15:37 ] [ شبنم ]

[ ]

دهه 70

دهه 70

[ بازدید : 467 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 8 ارديبهشت 1395 ] [ 18:09 ] [ شبنم ]

[ ]

پدر.....


دخـتــَــر کـه بــاشی
میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ
آغــوش گــَرم پـــِدرتـه
دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی
کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و
دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی
دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه
هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی
چه بـاشه چـه نبــاشه
قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته
.

پدر بهترین هدیه


[ بازدید : 453 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 2 ارديبهشت 1395 ] [ 16:44 ] [ شبنم ]

[ ]

جوک


ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯ ﻳﮑﻲ ﻣﻴﭙﺮﺳﻲ
ﺷﻤﺎ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻴﺪ ؟

@@@@@@@@@@@@


ﻣﻴﮕﻪ : ﻣﺎ ﺍﺻﺎﻟﺘﻦ فیسبوکی ﻫﺴﺘﻴﻢ
ﻭﻟﯽ ﺧﻮﺩﻡ ﺗﻮ وايبر ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻡ
توى لاين با همسرم آشنا شدم
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺟﻢ ﺭﻓﺘﯿﻢ تلگرام😐

بسلامتی معتادین اینترنت اجماعاً صلوات .....😂😂

$$$$$$$$$$$$$$$$$@@@@


بالاخره منم قاطی مرغا شدم 😋

👉



🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔😃🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔🐔







منو مرغا همین الان یهویی😎✋😂😂😜😜

@@@@@@@@@@@@@@@


پشت ماشین تخلیه چاه نوشته بود









روزی ما در پشت شماست
بیشتر زور بزنید😐😐😐
نخند بیشتر زور بزن😁😁😂

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&


شمادر طول روز چهارتا فحش مادر کمتر بده،

👉 @






لازم نیست روز مادر رو به همه مادران ایرانی تبریک بگی 😄😄😄

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~


ولي هيچي بدتر از دوران بلوغ دخترا نيست








سيبيل داريااا
ولي دلت دوس پسر ميخواد😐

^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

به فرزندان خود شنا و سوارکاری نمیخواد یاد بدین،





فحش ندادن تو شبکه های اجتماعی را بیاموزید😂😐

@@@@@@@@@@@@@@@

روز زن بر تمامی مردها هم مبارک😳









حتما که نباید زن باشی!
زن ذلیل هم باشی قبوله😂


نظر یادتون نره لطفان

[ بازدید : 451 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 12 فروردين 1395 ] [ 16:20 ] [ شبنم ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]